دختر عزیزم امروز با دو روز تاخیر با بابایی بردیمت برای زدن واکسن چهارماهگی. چند روزی بود که دوباره مثل دفعه قبل استرس داشتم.وقتی رسیدیم اول قدو وزنتو اندازه گرفتند که خدا رو شکر مثل هر دفعه خوب بود بعد بردیمت یه اتاق دیگه برا زدن واکسن که البته اول قطره فلج اطفال رو بهت دادن که اونم از بس تلخ بود همش سرفه میکردی و میخواستی بیاریش بالا که ما ترسیدیم ولی خانمه گفت چیزی نیست به خاطر مزش این طوری میکنه بعدشم سریع جذب میشه.بالاخره نوبت زدن واکسنت شد که باز من طاقت نیاوردم ورفتم بیرون بابایی پاهاتو گرفتو واکسنت زده شد یه خورده جیغ زدی ولی زود آروم شدی رفتیم خونه هم یه کم بازی کردی بعد شیر خوردی و خوابیدی .ماما...