ثنای نازنینم ، امروز یکی از بهترین روزای عمرمون بود، چون تودختر گلم، پا به دنیا گذاشتی و زندگیمونو زیبا کردی. جونم برات بگه که تو قرار بود دوم اردیبهشت به دنیا بیای و ما ازاین قضیه خیلی خوشحال بودیم ، چون هم من و هم بابایی اردیبهشتی هستیم ولی تو برای اومدن ، خیلی عجله داشتی و تا اون موقع نتونستی وایسی و ١١روز زودتر از موعد ما رو غافلگیر کردی . دخترم امروز سه شنبه ٢٢ فروردینه ، صبح که از خواب بیدار شدم و نمازمو خوندم یه کم دلم درد می کرد ولی فکر کردم طبیعیه و مشکلی نیست ، وقتی بابایی رفت سر کار منم رفتم که دوباره بخوابم ولی هر کاری کردم نتونستم چون دل دردم بیشتر و بیشتر می شد ، یه دو ساعتی تحمل کردم تا آخر ساعت٩ دیدم دیگه خیلی ش...