ثناثنا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

ثنا بانو

محرم 91

عزیزم محرم رسید و ماه غزاداری برای سید و سالار شهیدان آغاز شد. دخترم خیلی دوست دارم که تو از این سن تو مراسم مذهبی شرکت کنی و با فرهنگ عاشورایی آشنا بشی به همین دلیل سعی کردم شبها تو رو با خودم به مسجد ببرم نا گفته نمونه که تو هم خیلی دختر خانمی بودی و اصلا اذیتم نکردی راستی داشت یادم میرفت یه چند سالیه که یه مراسم جهانی تو خیلی از کشور ها از جمله ایران برگزار میشه به اسم مراسم شیرخوارگان حسینی که برای طفل ٦ ماهه کربلا حضرت علی اصغر بر پا میشه که تو اون مادرا با بچه های کوچولوشون شرکت میکنن و منم امسال خیلی خوشحال بودم که میتونم تو این مراسم شرکت کنم که البته مامان زهرا و خاله مریم هم باهامون اومدن ...خیلی مراسم خوبی بود و هیچ وقت ...
6 آذر 1391

بهار زندگیم در............ پادشاه فصل ها پاییز

ثنا گلی اینجا دقیقا ٧ ماهت بود که بردیمت یکی از باغهای نزدیک خونمون تا ازت عکس بگیریم البته من دیر رسیدم و عکسات گرفته شده بودو تو لالا کرده بودی بعدا که اومدیم خونه و عکساتو دیدم باورم نمیشدآخه تو تا اون روز ننشسته بودی یعنی من اصلا نمیذاشتمت که بشینی و به کمرت فشار بیاد ولی اون روز بابایی چشم منو دور دیده بود و گذاشته بودت وسط برگها و خودت تنهایی نشسته بودی و ما خوشحال از اینکه دخترمون یه پله دیگه بزرگتر شده.دختر گلم ٧ ماهگیت مبارک. **** *** ...
22 آبان 1391

بیا بغلم عزیزم

ثنای نازم امروز سه شنبه ١٦/٨/٩١ تو دخترگلم دقیقا ٦ ماه و ٢٤ روزته.مامان جون خیلی وقته که وقتی بهت میگم ثنا جون بیا بغلم تند تند دست و پای کوچولوتو تکون میدی ولی امروز گفتم ثنا بیا بغل مامان و تو برای اولین بار دو تا دستتو بازکردی که بیای بغلم و من.... انقدر ذوق زده شده بودم که تا شب صد بار میذاشتمت تو کریر یا رو تخت و هی میگفتم ثنا بیا بغلم و تو هم این کارو تکرار میکردی و من قربون صدقت میرفتم دختر خوبم منتظر پیشرفت های دیگت هستم عزیزم. ...
16 آبان 1391

اولین مسافرت ثنا جون

طبیعت سبز و زیبای شمال در فیلبند فيلبند يكي از مرتفع ترين روستاي ييلاقي استان مازندران است كه در جنوب بابل در بخش بندپي غربي (روستاي ديوا) واقع شده است .از سطح دريا حدود  2700 مـــتر ارتفاع داره كه اگه بتوني تا نوک قله اش بري ميشه3700متر از سطح درياي ازاد!!!   قله هاي دماوند بزرگ مثل جزايري از ميان ابرها قدرت خودشونو  به رخ ما ها ميكشن .    در فصل بهار وپاييز در يك نيم روز ممكن است همه پديده هاي جوي از قبيل ابر و مه و باران و برف و تگرگ و رگبار و ناگهان رنگين كمان و هواي صاف و آفتابي را بدون لكه ابري مشاهده كني تنوع هوا زيبايي هاي طبيعت ، مناظر و چشم اندازهاي اعجاب انگيز ودلفريبش فقط در فيل بند م...
26 مهر 1391

واکسن 6 ماهگی

ثنای خوبم امروز به سلامتی ٦ ماهت تموم شد و موعد زدن واکسنت هم رسید و مثل هر دفعه با بابایی صبح زود بردیمت برای زدن وکسن. دخترم چون ماشاالله روز به روز بزرگتر میشی خیلی چیزا رو بیشتر از قبل متوجه میشی مثل همین واکسن چون دفعات قبل کمتر بی قراری میکردی ولی این دفعه خیلی گریه کردی و ناراحت شدی ولی خوب مامانی کاریش نمیشه کرد برای سلامت خودته عزیز دلم.تازه دفعه های قبل اصلا تب نکردی ولی این دفعه یه خورده بدنت داغ بود که اونم تا شب خوب شد.خلاصه این پروژه پر استرس فعلا تموم شد و حالا خوشحالم که تا ٦ ماه دیگه واکسن نداری تا اون موقع هم خدا بزرگه.راستی فرشته نازم ٦ ماهگیت مبارک. ...
22 مهر 1391

روز دختر بر دختر یکی یه دونمون مبارک

خداوند لبخند زد ، دختر آفریده شد ، لبخند خدا روزت مبارک من از تو گلبنی بهتر ندیدم               زتو باغ گلی خوشتر ندیدم میان این همه گلهای عالم      گلی خوشبو تر از دختر ندیدم   اینم هدیه عمه شهره بمناسبت روز دختر به ثنا گلی ...
28 شهريور 1391

واکسن چهار ماهگی

دختر عزیزم امروز با دو روز تاخیر با بابایی بردیمت برای زدن واکسن چهارماهگی. چند روزی بود که دوباره مثل دفعه قبل استرس داشتم.وقتی رسیدیم اول قدو وزنتو  اندازه گرفتند که خدا رو شکر مثل هر دفعه خوب بود بعد بردیمت یه اتاق دیگه برا زدن واکسن که البته اول قطره فلج اطفال رو  بهت دادن که اونم از بس تلخ بود همش سرفه میکردی و میخواستی بیاریش بالا    که ما ترسیدیم ولی خانمه گفت چیزی نیست به خاطر مزش این طوری میکنه بعدشم سریع جذب میشه.بالاخره نوبت زدن واکسنت شد که باز من طاقت نیاوردم ورفتم بیرون بابایی پاهاتو گرفتو واکسنت زده شد یه خورده جیغ زدی ولی زود آروم شدی رفتیم خونه هم یه کم بازی کردی بعد شیر خوردی و خوابیدی .ماما...
27 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا بانو می باشد